پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

دماوند

توی ماه مبارک رمضان ما سه تا تعطیلات آخر هفته رو به دماوند رفتیم خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا به پارسا جونم چون اونجا هرکاری که دلش می خواست میکرد .همش بالا سر استخرش بود و بازی میکرد البته هفته اول کمی میترسید توی آب بشینه اونم فکر کنم به خاطر سردی آب بود .هفته دوم خیلی بازی کرد و هفته سوم به استخر خودش اکتفا نکرد و به سراغ استخر ما اومد.هندونه .بستنی و تمام چیزهایی رو که توی خونه من بهش میدم بخوره آزادانه می خوردو روی لباسش می ریخت. به تمام سنگهای اونجا دست میزد بدون اینکه کسی بهش هی گوشزد کنه که دستت کثیف میشه.توی حیاط پوشک نداشت.هرساعتی هم میخواست می خوابید و خلاصه خیلی آزاد بود. قربون اون خندهات بشم .ایشالا تمام لحظه های زندگیت برات م...
13 مرداد 1392

تولد ایلیا جونم

٢٦ تیرماه تولد ٢ سالگی ایلیا جون بود البته تاریخ اصلی ٣١ تیر بود ولی به خاطر دلایلی خاله مهناز چندروز جلوتر مارو دعوت کرد. خیلی خوش گذشت دست خاله مهناز درد نکنه.اونجا ٣ تا نی نی ناز بودن .داماد مجلس ایلیا .پارساو یک ایلیا دیگه .بچه ها با هم بازی میکردن البته بین بازیها دعوا هم میکردن مخصوصا ٢ تا ایلیای ناز. خاله جونی تولدت مبارک ایشالا تولد ١٢٠ سالگیت با موفقیت های روز افزون:   ...
13 مرداد 1392

سفر به سرزمین عجایب

سلام دوست جونا.خوبید.خوشید .سلامتید؟ ما اومدیم با کلی عکس: پارسا جونم رو برای اولین بار در تاریخ ٢٥ تیر بردیم به سرزمین عجایب .البته قبلا به شهربازی رفته بود اما سرزمین عجایب نه.خیلی خیلی دوست داشت و خیلی خوشش اومد طوری که برای اولین بار به ما کاری نداشت و نمی خواست بیاد بغل. تمام مسیرهارو خودش میرفت و بالای سر تمام بازیهاتوقف میکرد. الهی فدات بشم من عزیزم.سعی میکنم زود زود ببرمت تا بازی کنی.   قربون اون ژست گرفتنت بشم من: ...
13 مرداد 1392

شهربازی

سلام دوست جونا.ما با کلی تاخیر اومدیم.انقدر این روزها سرم شلوغه که حد نداره.سرکار که خیلی کار دارم و نمی تونم بیام نت.وقتی هم میام خونه هزار ماشالا انقدر آقا پارسا شیطونی میکنه و انرژی میبره که وقتی می خوابه فقط به خواب فکر می کنم.به هر حال الان اومدیم با عکسای پسرم در شهربازی شاهین. جمعه هفته گذشته به اتقاق مامان نورا و بابا مجتبی وپسرکم رفتیم به شهربازی.کلی باهم بازی سوار شدیم.البته بازیهایی که اصلا مناسب من نبود اما به خاطر پارسا منم سوارشدم.خیلی خوب بود .پارسا بیتر از اینکه بخنده متعجب بود.آخر هم مهمون مامان نورا رفتیم به یک رستوران و شام خوردیم.دستت درد نکنه مامان نورای عزیز.     اینم عکسای پسر طلا ...
25 خرداد 1392
1